GOLHAYE KAGHAZI
رفت غرورم را شکستم...نجابتم که نشکست... شکست؟؟؟ اشک هایم ریخت...حیایم که نریخت... ریخت؟؟؟ خواستم؟؟؟ کردم؟؟؟ شنید؟؟؟
گفتم دوستت دارم...دوستی که نخواستم...
در دلم میخواستمش تا ابد...هرزگی که نکردم...
چیزی دردلم شکست...او که ندید...دید؟؟؟
هق هق ها راکه نشنید...
خواستم بداند و به حرمت غرور شکسته ام برود...
فقط خواند...فقط دید...فقط رفت...
و هیچ نگفت!!!!
نوشته شده در یکشنبه 92/10/1ساعت
3:11 عصر توسط zahra نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |